پرسان
ثبت نام
راهنما
دانلود اپلیکیشن
نگارش پنجم -
بازگشت
نگین تک
نگارش پنجم
.
صفحه ۷۲ نگارش را بفرستید
جواب ها
☠️sana☠️
نگارش پنجم
برو بزن داخل گوگل میاره راحت بنویس
همتا
نگارش پنجم
چند سالی بود که او را میشناختم و میدانستم دوست قابل اعتمادی است؛ اما نمیدانستم چه شد که به چنین کاری دست زد. حالا من مانده بودم که چگونه این مسئله را… درک کنم. در ذهنم هزاران دلیل و بهانه میآوردم تا شاید آرام بگیرم، اما انگار هر توضیحی رنگ میباخت. به دوستی که در گذشته میشناختم، فکر میکردم و میکوشیدم خاطرات خوبمان را در ذهنم زنده کنم تا شاید بتوانم تصمیم درستی بگیرم من داشتم راهم را میرفتم که ناگهان برگی از درخت بر سرم افتاد. اول نفهمیدم که برگ است، فقط حس کردم چیزی به سرم برخورد کرد. دستی بر سرم کشیدم… و برگ را برداشتم. نگاهی به آن انداختم؛ خش خش پاییزی داشت، رنگ زردش با رگههای نارنجی و سرخ، گویی زمزمهی زمین بود که میگفت: “پاییز را از یاد نبر، فصل وداع آرام طبیعت است روزی دست در دست عصای پدربزرگ گذاشتم و با آن مسیری را پیمودم. اول حس کردم عصا در دستم جا نمیگیرد، ولی کمکم او دست مرا گرفت و سنگینیاش برایم سبکتر شد، گویی راه رفتن با او، یاد پدربزرگ را زنده میکرد. صدای قدمهایش در ذهنم تداعی میشد و به یاد حرفهای او افتادم که میگفت: “عصا، حافظ قدمهاست، همانطور که خاطره، حافظ دل است.” قامتی بلند و کشیده، سوار بر اسب از جاده خاکی میان درختان میگذشت… سایهاش در طول جاده کشیده شده بود و نوری که از میان شاخ و برگها میتابید، همچون نقشی از رؤیا بر اندام اسبش میدرخشید. درختان، گویی زمزمهای پنهانی داشتند؛ صدای خفیفی که با قدمهای اسب درآمیخته بود، مانند آوای کودکی که برای آرامش، آواز میخواند. ۱. با خود گفتم: اگر دست باد، گیسوی درختان را شانه بزند و آنها را پریشان کند، آنگاه… شاید آسمان نیز از حال و هوای زمین باخبر شود. شاید دل زمین، قصههایش را با درختان بگوید و باد آنها را به گوش آسمان برساند، تا بارانی ببارد که دلتنگیها را از روی برگها بشوید و خاک را خنک کند.
ثنا حسن پور
نگارش پنجم
ببین عزیزم اینجا چند تا جواب است کدومشو دوست داری بنویس معرکه یادت نره
🐬🦋هایلی🦋🐬
نگارش پنجم
سلام نگین جان بفرمایید چند تا موضوع و ایده داره خودت با سلیقه ی خوبت انتخاب کن کدوم رو دوست داری {معرکه فراموش نشود:>}
سوالات مشابه
لیست سوالات مشابه